هوا کمی سردتر از روزی است که برای اولین بار تو را دیدم...
خیابان اما شلوغتر و من اما خسته تر...
باران نمیبارد و من نگران بغض ابرهای در هم تنیده ای هستم که گاه میلرزاند صدای سرفه کردنشنان بند بند زمین و زمان را...
من هنوز دلتنگ توام...
هنوز سرفه هایم علاج نشده... هنوز دست و پایم به رمق نیامده... هنوز صدایم میلرزد وقتی اسمت را صدا میزنم...
هنوز مادر دلواپس شب نخوابیدن های من است... هنوز وقتی صورتم سرخ میشود،گونه هایم گل می اندازد و میشوم یک پارچه آتش علاجم را یک تشت آب میبیند و پارچه ای تمیز...
اما من هنوز دل تنگ تو ام...
هنوز وقتی یادت می افتم بلند بلند میزنم زیر آواز،آنقدر بلند که یک شهر از من دور بشود... آنوقت من بمانم و تو...
به خیابان آمده ام تا شاید هنوز باران نشسته باشد جای قدم هایمان را...
شاید هنوز پیاده رو ها مرا بخاطر بیاورند... شاید سنگ فرش ها صدای رد شدنت را شنیده باشند...
شاید لحظه ای مرا به خاطر آورده باشی و اسمم از گوشه ی چشمانت چکیده باشد...
شاید هنوز یادت نرفته باشد برای چه مرا رها کرده ای همانطور من هنوز یادم نرفته است چقدر دوستت دارم...
تو هنوز یادت مانده که نباید مرا به یاد بیاوری و من اما هنوز دل تنگ تو ام...
محمد معاذالهی(کاتب) 8/12/98
پ.ن: نوازنده پیانو علیرضا عسکران از آلبوم صد سال تنهایی
شبیه شاخه ی نشکفته ای که پژمردم
هنوز پا نگرفتم که زود افسردم
هزار بار زمین خوردم و بلند شدم
و هیچوقت بروی کسی نیاوردم
مرا بخاطر تن پوش خاکی ام ول کرد
کسی که من خودم او را به آسمان بردم
غم تمام جهان روی شانه ام اما
من هیچگاه دلی را به غم نیازردم
شناسنامه ی من یک دروغ طولانیست
منی که روز بدنیا رسیدنم مُردم
من اولین کسی هستم که بر جنازه ی خود
نماز خواندم و حلوای خویش را خوردم
#محمد_معاذالهی_پور
مرداد 93
شهریور93
ای کاش لب رود به قایق برسد این نامه به آن طبیب حاذق برسد
من آخر شاهنامه را میخواهم ای کاش اجل همین دقایق برسد
" کـــاتب "
شیرین دهن
قربان شکر خنده ی شیرین دهنت ای هرچه که گل ، معطر از پیرهنت
هی میکُشی و دوباره جان میخشی بانو به فدای پلک بر هم زدنت
کاتب