کاتب " تارنمای تخصصی محمد معاذالهی پور "

اسکرول بار

پشتیبانی

موزیک پلیر

کاتب " تارنمای تخصصی محمد معاذالهی پور "
نه شاعـرم و نه دفتری میخواهــم
نزدیک تریـن قـافیــه با گمراهـــم
سر خط دلـم به دفتر اربــاب است
من "کاتـــب" دربار ولـــی اللهـم...

برای اطلاع از بروز رسانی های وبلاگ لطفا رمز "یا فاطمه الزهرا" را به 50002030300014 پیامک کنید
سلام،به وبسایت کاتب 14 خوش آمدید
يكشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۹:۴۱ ب.ظ

ببخشید شما قصد ازدواج دارین؟ قسمت 4


ببخشید شما قصد ازدواج دارین؟

فصل اول: درد سر شیرین

قسمت چهارم

دیگه آب جوش اومده بود، قوری رو بداشتم رفتم به سمت اتاق،‌‌‌‌ با هر قدم آب توی قوری به تلاطم می افتاد، مثل موجایی که از دست دریا سر به دیوار های سنگی اسکله میکوبند.

در رو باز کردم و وارد اتاق شدم، همونطور روی تخت نشسته بود و سرش رو پایین انداخته بود، بساط نسکافه رو محیا کردم بهش گفتم: نکنه

توقع داری نسکافه رو برات بیارم روی تخت؟ پاشو بیا ببین چی شده! به به!!

نیم خیز تن بی حالشو از رو تخت پایین کشید و نشست روی قالی قرمز گلدار. لیوان نسکافه رو جلوش گذاشتم و گفتم نوش جون.

یه نگاهی به من کردو گفت: ممنون، ولی نسکافه رو بیخیال، نسخه ی دل ما رو بپیچ دکتر!

با این حرفش لیوان نسکافه ی داغ و تلخ رو از دهنم پایین آوردم و با پوزخند گفتم که اولا دکتر خودتی و هفت جد و آبادت، دوم اینکه نسخه دل تو خیلی وقته که پیچ خورده پسر خوب، میدونی هرکسی توی زندگیش با هر کسی هر چه قدر هم رفیق فابریک باشه اما دلش جوش نمیخوره، آخه همجنس هم نیستن. واسه همینه که خدا تو قرآن میفرماید: « و من آیاتنا أن خلق لکم من أنفسکم أزواجاً لِتَسکنوا إلیها وجعلنا بینکم مودّة و الرّحمة » یعنی یه همنفس از جنس خودت واسه ت آفریدیم واسه اینکه آرام دلت باشه، تازه قشنگتر اونجاست که عشق واقعی رو واسه ت تضمین کرده یعنی پسر جون از تو حرکت، از ما برکت، ضمنا یادت باشه حرکت خدا پسندانه نه زیر آبی که اونوقت همچین کیش و مات میشی که اون سرش ناپیدا.

انگار که با سیلی تو صورتش زده باشی لیوان نسکافه رو زمین گذاشت و گفت: دست بردار تو رو خدا، گوشم از این حرفا پره. چه عشقی چه محبتی، خیلی وقته از سبد کالای زندگیم حذفش کردم، میدونی چیه داداش محمد، عشق یه توهمِ یه دروغ محض که فقط تو کتاب قصه ها میشه سایه شو دید.

دستمو گذاشتم روی شونشو گفتم عزیز دل، چرا جوش میاری؟ اینطوریا هم که تو میگی نیست، خیلی ها دور و بر ما هستن که واژه ی مقدس عشق رو تو زندگیشون معنی کردن. گوش کن تا بگم واسه ت:

تازه از جبهه برگشته بود، یونس زنگی آبادی رو میگم. _خانمش تعریف میکرد_ میگفت انگار خستگی براش معنی نداشت، رسیده  و نرسیده رفت سراغ لباس‌ها و شروع کرد به شستن. فردا صبح هم ظرفا رو شست.

مادرم از کارش نارحت شده بود و خواهش کرد که این کارها رو نکنه، ولی یونس گوشش بدهکار نبود و میگفت: « خاله جون این کارا وظیفه ی منه، من که هیچوقت خونه نیستم، لااقل این چند روزی که هستم باید خانمم کمک کنم.»

آقا حامد، اینه همون « مودة و الرحمة ».

یه لبخند تلخ زد و گفت: دمت گرم که خودت حرف منو تأیید کردی، این آدما آدمای قصه بودن واسه همین که الان جاشون توی دفتر خاطرات بعضی ازماهاست.

گفتم: همیشه حقیقت ها هستن که خاطره میشن.

از جا پرید و گفت: شعار نده! تا حالا شده زندگیت رو با بد بختی بسازی ولی روی ماسه...

تا حالا شده هستی و عمر و جوونیت رو بذاری پای کسی که زندگیش رو روی ویرونه های زندگی تو بنا کرده؟

تا حالا شده از دست کسی خنجر بخوری که بهش زندگی دادی. نه داداش گلم هیچوقت این چیزا طعم دهن شما نمیشه و انشاالله که نشه.

پریدم وسط حرفشو گفتم ببین خوشتیپ، من خودم استاد بازی کردن با کلماتم، برو سر اصل مطلب ببینم چته.

زانو هاشو جمع کرد تو سینه شو گفت: همه چیز از یه صبح سرد زمستونی شروع شد، ساعت 7:30 .

دوستان عزیزم انشالله ادامه داستان در قسمت بعد مشاهده فرمایید، ببخشید که نتونستم بیش از این ادامه بدم که واقعا مشغله ها زیاده. التماس دعای شدید.



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۲/۱۵
محمد معاذاللهی پور

نظرات (۳)

به نظر من اینایی که از عشق وعاشقی می نویسند هیچ درکی از عشق ندارن
سلام علیکم برادر من بچه شهرشمانیستم شما که انقدرقشنگ عشق ومعنی میکنی قبل ازدواج یک نگاهی به دوروبرت بندازشایدیکی برات میمیره یکم بیشتربه 
اطرافت نگاه کن به عکس العملاشون شایدفهمیدی کی حاظرجونشوواست بده                        باتشکرازدرک وشعورتون 
سلامم پس ادامه داستانت چی شد نمیخواستی ادامه بدی پس چرا شروع کردی مردمو سرکار گذاشتی؟؟؟؟؟؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی