شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۳۰ ب.ظ
غزل مناجات با خدا...
غزل مناجات با خدا...
انگور های چشمم،دیگر ثمر ندارد
دریای بیقراری،در و گوهر ندارد
جز آه در بساط ما دلشکستگان نیست
چه فایده که دیگر،آهم اثر ندارد
محشر بهای این اشک ها میشود مشخص
بیچاره انکسی که چشمان تر ندارد
برد آنکسی که شب را با دلبرش به سر کرد
بد باخت آنکسی که حال سحر ندارد
با نان شبهه عمری افطار کرده ام که
مولای نیک نامان بر ما گذر ندارد
حال و هوای روضه،حال مرا عوض کرد
یکبار امتحان کن آقا،ضرر ندارد
تب کردم از فراق کرببلا و آیا
از حال نوکر خود،مولا خبر ندارد؟
بیچاره کرد مارا،یک جمله روضه آن هم
مادر بیا حسینت،افتاده سر ندارد
محمد معاذالهی پور
1394/3/30
۹۴/۰۳/۳۰