باب الحوائج ...
باران حریف چشم تو دریا نمیشود
دیگر کسی شبیه تو آقا نمیشود
صدها کلیم میچکد از نوک ناخنت
موسی بدون اسم تو موسی نمیشود
دارالشفای حضرت مریم ضریح تو
هرگز مسیح بی تو مسیحا نمیشود
ای ذوالفقار حضرت حیدر خروش کن
لا حول جز به قوتت الا نمیشود
زندان که نه،به چشم تو معراج عاشقیست
یوسف بدون چاه و ذولیخا نمیشود
باید که از زبان عدو روضه خوان شویم
مرثیه از زبان غزل ها نمیشود
میخواست اشک چشم شما را درآورد
فهمیده بود حل معما نمیشود
میگفت این قبیله کرار تا ابد
هم بیخیال سیلی زهرا(س)نمیشود
دانست جز به تیشه توهین و ناسزا
این کوه ایستاده قدش تا نمیشود
با خنده گفت وقت خروج از سیاه چال
طوری زدم که تا به ابد پا نمیشود
پهلو و دست و صورت و چشم کبود،نه
این روضه در دهان کسی جا نمیشود
هر چند زخم سینه تان باز تر شده
چون جای زخم سینه زهرا(س)نمیشود
یک یا حسین گفتی و دندانتان شکست
قران چوب خورده مداوا نمیشود
با اولین نگاه،رضا گریه کرد و گفت
زنجیر از گلوی شما وا نمیشود
دستان ما دخیل تو باب الحوائج است
دستی شبیه دست تو پیدا نمیشود
وقتی مسیر کرببلا کاظمین توست
یعنی سفر بدون تو امضا نمیشود
(کاتب)