وارث خورشید ....
اول سلام،محضر خورشید عالمین
تفسیر حق در آینه قاف و شین و عین
مهدی یگانه وارث زهرا و مرتضی
شمشیر دار نهضت خونین کربلا
دوم سلام،هدیه به آن هادی النفوس
آری رضا،ستاره زیبای شهر طوس
احساس میکنم همه تن بال و پر شدم
آقا چه شد کبوتر جلد حرم شدم ؟
در این حرم نه حضرت آدم بها گرفت
عیسی دم از کناره گند طلا گرفت
نقاره نیست خداست که فریاد میزند
موسی دخیل به پنجره فولاد میزند
دوم ثنا به نایب آن منجی ملیح
سید علی خامنه ای والی الفقیه
آقا سلام،به آن همه حجب و فقاهتت
صد ها رفیق،فدایی حسن و رفاقتت
جان،این چه شیوه است که در بند میزنی
تیر از کمان چله لبخند میزنی
من نا رفیق گشته ام آقا مرا ببخش
جرم مرا به رحمت و عفو خدا ببخش
هان ای بسیجی مدعی بی اراده ای
با بیعتت به رهبرمان نامه داده ای
اِستاده ای که معرکه ی کوفیان شود؟
پنهان شدی که خنجر و نیزه عیان شود؟
ای قوم از چه یوسف خود را دریده اید؟
نقشه برای پیرُهن او کشیده اید؟
هیهات گر که نشنوی أین الحبیب را
ره کج کنی منادی إنی غریب را
داری خبر که شب همه شب مویه میکند؟
از بیوفایی من و تو گریه میکند؟
ای ننگ بر من و تو که اینگونه سر کند
ما زنده ایم و رهبرمان دیده تر کند
دارد خزان رهبرمان برگ میکند
هر روز از خدا طلب مرگ میکند
بگذار تا به قصه به جانت شرر زنم
بگذار تا به گریه به کوس خطر زنم
بگذار باده نوش سبوی بلا شویم
یک رهگذر مسافر کرببلا شویم
بگذار تا به روضه ی بارن برم تو را
در بزم روضه ی گل و ریحان بررم تو را
مردی نشسته بر سر نعش جوان خود
جان میکند کنار تن نیمه جان خود
ماه حرم به قد هزاران ستاره ای
بابا فدای تو چقدر پاره پاره ای
خنجر به قلب محتضر انبیا مزن
اینقدر پیش چشم پدر دست و پا مزن
پشتم شکست و کار به مویی فتاده است
هر تکه از تن تو به سویی فتاده است
من حسرتم ز چشم تو آلاله چیدن است
یک جمله از دهان تو بابا شنیدن است
بشنو که باز حسین زمان گریه میکند
خود گو،به نعش چند جوان گریه میکند؟
آیا کسی بوَد که بلندش کند ز جا؟
او را رها نماید از این خندق بلا
گریه نکن به درد ولایت نمی خورد
این اشک ها به درد قیامت نمی خورد
یارا بیا که عقل و درایت مثل کنیم
دیگر به جای حرف زدن ها عمل کنیم
باید که نفس خویش زعصیان بری کنیم
باید که یک اراده ی محکم تری کنیم
با نفس خویش سخت حساب و کتاب کن
اینگونه زین به بعد به مولا ختاب کن
آقا مباد اینکه به ابرو خم آوری
بر چهره ات نمی ز غبار غم آوری
کافیست تر شود لب شیرین دهانتان
یک کوه سر می افکنم آقا به پایتان
آقا شما فقظ بنشین امر کن همین
غوغایی میکند بسیجی بیا ببین
دریای من قبول،قد یک نم نمیشوم
یعنی غلام قنبرتان هم نمیشوم؟
بی اسلحه به همت قلم واژه درشت
ما میزنیم دشمنتان را به قصد کشت
ما از جفای کوفه بسی داغ برده ایم
آماده باش از دم قنداق خورده ایم
کوری چشم هرکه نمانده به پای تو
اصلامن آمادم که بمیرم برای تو
مخلَص؛نفس کشیدنتان تا مدام باد
بر کل خلق سایه تان مستدام باد
(کاتب)
در صورت تمایل به تبادل لینک ابتدا ما را با نام هیئت مذهبی روضه الرقیه (س) لینک نمائید سپس از طریق شماره تماس 09159668946 و یا ادرس پست الکترونیک تارنما اطلاع رسانی نمائید تا در لینکستان تارنما قرار بگیرید.
اجرکم مع الرقیه (س)
تارنمای هیئت مذهبی روضه الرقیه(س)