پنجشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۱، ۰۶:۴۶ ب.ظ
شما هم بله!!؟
بی تو عمراً...
شهید مهدی زین الدین
ناهار خونه پدرش بودیم. همه دور تا دور سفره نشسته بودن و مشغول غذا خوردن. رفتم تا از آشپز خونه چیزی برا سفره بیارم، چند دقیقه طول کشید.
تا بزگشتم نگاه کردم دیدم آقا مهدی دست به غذا نزده تا من برگردم و با هم شروع کنیم.
اینقدر کارش برام زیبا بود که تا الآن تو ذهنم مونده.
کتاب یادگارhن شهید زین الدین، ص 19
۹۱/۱۲/۰۳
دلـ ــت از خـــُـدا هم پُــ ـــ ره !!! ...
آدمــ ـآ کــه جــ ـآی خــود !
.