بسم الله القاسم الجبارین...
تقدیم به مسلمانان مظلوم هندوستان
خون سرخ گلوی ماهی را،می فرستیم از زمین به فلک
ای تن مانده روی دست خدا،ای گل سرخ! لیتَ کنتُ معک
هرچه فریاد میزنم انگار،پنبه در گوش کرده مادر دهر
می نشینم به خون دل خوردن، مینشیند به نوش کردن زهر
کل یوم قیام عاشورا، کل أرض سکوت کرببلا
دست نامحرمان اگر برسد... ألسَّلامُ علیکِ یا زهرا(س)
در سرم سوت میکشد وقتی، خون انسان شراب دولت ها
سازمان ملل در آرامش،کَکِ دنیا نمیگزد آیا؟
وای بر ما اگر که رد بشویم،وای بر ما اگر سکوت کنیم
چه تعجب؟ اگر که چندی بعد، به همین دشنه ما سقوط کنیم
این برادر که این چنین مظلوم،زیر پوتین شمر و حرمله ها
میشناسی! کمی نگاهش کن... اربعین در مسیر کرببلا
با خودت فکر کن که این قصه، چقدر آشنا... عقب برویم
یادمان رفته گوئیا... برخیز! در مرور زمان قدم بزنیم
از همان ابتدای قصه ی وحی،از همان اول مسلمانی
قتل،غارت،هجوم،تفرقه،بغض،کینه،نفرت،یهود،سفیانی
صفحه بعد،بعد پیغمبر(ص)! آتش و دود و خانه ی حیدر(ع)
در میان سکوت بی دردان،رد خون روی سوره ی کوثر
صفحه ی بعد باز ننگ سکوت،لب فرو بسته آدمی ز سخن
تیر و تابوت و پاره های جگر،خون سرخ قیام سبز حسن(ع)
صفحه ی بعد اوج تاریخ است،خون حق روی خاک می ریزد
در میان سکوت هلهله ها،بدنی چاک چاک،...می ریزد
لاله ها قطعه قطعه روی زمین،یاس ها دانه دانه بی معجر
در میان سکوت بی دردان،تازیانه نصیب قرص قمر
این همه درد از چه می روید؟ از دل منجلاب قهر و سکوت
وای اگر وقت جنگ بنشینیم؟ میرود روح دین به قعر هبوط
شیر ها را یکی یکی کشتند،تا به کفتار ها امان بدهند
وقت آن است باز قاسمیون، غیرت خویش را نشان بدهند
هرکسی هر قدر توان دارد، با قلم یا به خون... به پا خیزید
خون مظلوم بر زمین مانده، أیها المسلمون به پا خیزید
وای اگر صبرمان تمام شود،وای اگر فرصت قیام رسد
وای اگر تیغ ذوالفقار علی (ع)،به کمین گاه انتقام رسد
همه بت خانه های هندوها،کاخ پوشالی سعودی ها
لانه عنکبوت،آمریکا! تک به تک خانه ی یهودی ها
میشود پایگاه حزب الله،میشود سهم الارث اهل یمن
میشود وعده گاه منتظرین،حرم و خانه ی امام حسن (ع)
شاعر: محمد معاذالهی پور
98/12/13
instagram: kateb14118_offical
هوا کمی سردتر از روزی است که برای اولین بار تو را دیدم...
خیابان اما شلوغتر و من اما خسته تر...
باران نمیبارد و من نگران بغض ابرهای در هم تنیده ای هستم که گاه میلرزاند صدای سرفه کردنشنان بند بند زمین و زمان را...
من هنوز دلتنگ توام...
هنوز سرفه هایم علاج نشده... هنوز دست و پایم به رمق نیامده... هنوز صدایم میلرزد وقتی اسمت را صدا میزنم...
هنوز مادر دلواپس شب نخوابیدن های من است... هنوز وقتی صورتم سرخ میشود،گونه هایم گل می اندازد و میشوم یک پارچه آتش علاجم را یک تشت آب میبیند و پارچه ای تمیز...
اما من هنوز دل تنگ تو ام...
هنوز وقتی یادت می افتم بلند بلند میزنم زیر آواز،آنقدر بلند که یک شهر از من دور بشود... آنوقت من بمانم و تو...
به خیابان آمده ام تا شاید هنوز باران نشسته باشد جای قدم هایمان را...
شاید هنوز پیاده رو ها مرا بخاطر بیاورند... شاید سنگ فرش ها صدای رد شدنت را شنیده باشند...
شاید لحظه ای مرا به خاطر آورده باشی و اسمم از گوشه ی چشمانت چکیده باشد...
شاید هنوز یادت نرفته باشد برای چه مرا رها کرده ای همانطور من هنوز یادم نرفته است چقدر دوستت دارم...
تو هنوز یادت مانده که نباید مرا به یاد بیاوری و من اما هنوز دل تنگ تو ام...
محمد معاذالهی(کاتب) 8/12/98
پ.ن: نوازنده پیانو علیرضا عسکران از آلبوم صد سال تنهایی
شبیه شاخه ی نشکفته ای که پژمردم
هنوز پا نگرفتم که زود افسردم
هزار بار زمین خوردم و بلند شدم
و هیچوقت بروی کسی نیاوردم
مرا بخاطر تن پوش خاکی ام ول کرد
کسی که من خودم او را به آسمان بردم
غم تمام جهان روی شانه ام اما
من هیچگاه دلی را به غم نیازردم
شناسنامه ی من یک دروغ طولانیست
منی که روز بدنیا رسیدنم مُردم
من اولین کسی هستم که بر جنازه ی خود
نماز خواندم و حلوای خویش را خوردم
#محمد_معاذالهی_پور